۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

دلتنگی برای قفس

آن اوایل که به این سرزمین آمده بودم، وقتی که برای خرید کالایی به سوپر مارکت می رفتم، تنوع مارکها و مدلها سردرگمم می کرد. مدتها برای مقایسه قیمتها و کیفیتها وقت صرف می کردم تا سرانجام تصمیم بگیرم. گاهی هم دلتنگ ایران می شدم، زیرا که آنجا انتخابهای زیادی نداشتم و می توانستم بین دو یا سه نوع کالا به سرعت یکی را انتخاب کنم.

تنوع و تعدد گزینه های پیش روی مردم، که تنها به کالا محدود نیست، از ویژگی های اساسی جامعه آمریکا است. مردم اینجا مختارند تا برای آینده خود از بین مسیرهای گوناگون یکی را به دلخواه برگزینند. و اگر مصمم باشند و با برنامه پیش بروند به خواسته هایشان هم می رسند. نکته مهم این است که در این سرزمین رسیدن به هدف "ساده" نیست بلکه "ممکن" است. ساکنان این سرزمین برای رسیدن به هدفشان می توانند یک یا چند توالی از "ممکن" های ساده یا سخت را ایجاد کنند تا مانند نردبانی آنها را به هدفشان برساند.

در ایران اما، اوضاع به کلی متفاوت است. آنجا معمولا "اتفاقات" شما را بالا می برند یا پایین می کشند. ایرانیان همیشه می توانند گناه ناکامیشان را به گردن بدشانسیشان بیاندازند.

من مدتی است که تلاش می کنم یکی از آن توالی ها را برای زندگی ام تهیه کنم. در خلال این تلاش فهمیدم که هنوز به اندازه کافی به این دنیای جدید خو نگرفته ام. هنوز هم گاهی برای فرار از اشتباه در تصمیم گیری، آرزو می کنم ای کاش راه های پیش پایم اینقدر زیاد نبودند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آقا جان. همین اندازه که با این عزم بالا اونجا رفتی بدون درهای زیادی بروت باز شده ما که اینجا همه درها به رومون بسته است. پس ببین دلت چی میخواد همون کار و بیدرنگ انجام بده و تا آخرش برو. اینجا اگر کسی ببینه دلش چی میخواد همون رو بره آخرش کلی قرض و قوله بالا میاره و بایست از مسیر زندگی معمولیش هم خارج بشه ....