۱۳۸۷ مرداد ۱۰, پنجشنبه

رکود اقتصادي و کتابخواني

اين روزها شرايط اقتصادي در آمريکا خوب نيست. قيمت بنزين از سه و نيم دلار براي هر گالن گذشته و در بعضي ايالت ها مرز چهار دلار را نيز پشت سر گذاشته است. افزايش نرخ تورم محسوس است. اقتصاد از مشکلات جدي رنج مي برد: بحران وام هاي مسکن، اقتصاد آمريکا را به سوي رکود کشانده است.

در چنين شرايطي مردم تلاش مي کنند تا از هزينه هايشان بکاهند. آمار سفرها کمتر شده و مردم کمتر به رستوران مي روند. کالاهاي لوکس و اضافي به تدريج از سبد مصرف خانوار ناپديد مي شوند.

ديروز راديويي محلي نتيجه تحقيقي در خصوص اثر بحران اقتصادي بر الگوي مصرف خانواده های آمریکایی را ارائه مي داد. مي گفت آمريکاييها به تدریج کتاب را از صورت مخارجشان حذف می کنند و بیشتر به کتابخانه مي روند. مراجعه به کتابخانه ها رشد سيزده درصدي داشته است. وابستگی این جامعه به کتابخوانی برایم جالب است.

۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

پالايش زبان پارسي

دکتر کزازي از استادان به نام زبان فارسي هستند که در سخنانشان تمام واژگان بيگانه رایج را با واژگان موجود در زبان فارسي يا معادل هاي نو جايگزين مي کنند. اين ويژگي، سخنان استاد کزازي را براي من شنيدني و دلچسب کرده است.

ديروز متن گفت و گويي با دکتر کزازي را خواندم که در آن از لزوم معادل سازي براي تمامي واژگان بيگانه راه يافته به زبان فارسي سخن گفته بودند. باور ايشان اين است که حتي اگر مردم اين جايگزين هاي نو را به کار نبرند، دست کم مي بايست که اين جايگزين ها در زبان فارسي وجود داشته باشند. همچنين ايشان يادآور شده بودند که اين زبان پيوند ما با پيشينه فرهنگي مان است و در صورت صدمه ديدگي اش ارتباطمان با هويت فرهنگي مان قطع مي شود.

امروز به سخنان ايشان و واژه "دبيره" که به جاي "خط" به کار برده بودند فکر مي کردم. اين پرسش به ذهنم آمد که اگر پالايشي تا اين اندازه جدي در زبان فارسي رخ دهد و جايگزين هايي براي اين همه واژه عربي موجود در زبان فارسي برگزيده شوند آنوقت چه کسي مي تواند معني حتي يک جمله از ادبيات فارسي پس از اسلام را بفهمد؟ از ادبيات پيش از اسلام ايران هم که دستمان خالي است. آيا آسيب هاي فرهنگي ناشي از چنين پالايشي بيش از آسيب هاي حاصل از ورود واژگان بيگانه به زبانمان نيست؟

به گمانم چنان اقدامي از پارادوکسي دروني رنج مي برد: نگاه داشتن جامعه در خلاء ناممکن است. پالايشي آنچناني، خلائي فرهنگي ايجاد مي کند که جامعه را به سوي فرهنگي ديگر با زباني ديگر مي راند.

۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

دلتنگی برای قفس

آن اوایل که به این سرزمین آمده بودم، وقتی که برای خرید کالایی به سوپر مارکت می رفتم، تنوع مارکها و مدلها سردرگمم می کرد. مدتها برای مقایسه قیمتها و کیفیتها وقت صرف می کردم تا سرانجام تصمیم بگیرم. گاهی هم دلتنگ ایران می شدم، زیرا که آنجا انتخابهای زیادی نداشتم و می توانستم بین دو یا سه نوع کالا به سرعت یکی را انتخاب کنم.

تنوع و تعدد گزینه های پیش روی مردم، که تنها به کالا محدود نیست، از ویژگی های اساسی جامعه آمریکا است. مردم اینجا مختارند تا برای آینده خود از بین مسیرهای گوناگون یکی را به دلخواه برگزینند. و اگر مصمم باشند و با برنامه پیش بروند به خواسته هایشان هم می رسند. نکته مهم این است که در این سرزمین رسیدن به هدف "ساده" نیست بلکه "ممکن" است. ساکنان این سرزمین برای رسیدن به هدفشان می توانند یک یا چند توالی از "ممکن" های ساده یا سخت را ایجاد کنند تا مانند نردبانی آنها را به هدفشان برساند.

در ایران اما، اوضاع به کلی متفاوت است. آنجا معمولا "اتفاقات" شما را بالا می برند یا پایین می کشند. ایرانیان همیشه می توانند گناه ناکامیشان را به گردن بدشانسیشان بیاندازند.

من مدتی است که تلاش می کنم یکی از آن توالی ها را برای زندگی ام تهیه کنم. در خلال این تلاش فهمیدم که هنوز به اندازه کافی به این دنیای جدید خو نگرفته ام. هنوز هم گاهی برای فرار از اشتباه در تصمیم گیری، آرزو می کنم ای کاش راه های پیش پایم اینقدر زیاد نبودند.

۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه

ترنم باران

آسمان ابری است و به تناوب می بارد. گاهی با شدت و گاهی آرام. هوا خنک تر شده اما رطوبت زیادی دارد. همه چیز به سرعت به خود شبنم می گیرد. برای من که از خاورمیانه بیابانی آمده ام این باران زیباست؛ اما هیوستونی ها را کلافه می کند. گاهی که بیکار می شوم، به شوق باران کنار پنجره می ایستم. زیر باران طبیعت زیباتر شده است.

محل کارم را برای ناهار ترک می کنم. با عجله خودم را به ماشینم می رسانم و از باران در آن پناه می گیرم. بوته ای کوچک، با گل های ریز و صورتی نگاهم را می رباید. دانه های پاک و درخشان باران، مانند گوشواره هایی بر لبه برگهای سبزش تاب می خورند. تو گویی التهاب رسیدن به خاک را دارند. خوب که به گل خیره می شوم، بازتاب شادمانی اش را می بینم. همه وجودش لبخند است.

آقای نوری، معلم دوران دبیرستان، به یادم می آید. می گویند چتر بر سر گرفتن زیر باران را توهین به طبیعت می دانست. آدم باید خیلی بزرگ باشد که اینگونه فکر کند. آقای نوری امروز در خاک آرمیده است. و من در اینسوی دنیا، زیر این باران زیبا به او فکر می کنم. به حرف هایش، به باران هایی که پیش از من دیده و به این باران که امروز نمی بیند. از خودم می پرسم آیا این امتداد زندگی انسان پس از مرگ نیست؟ آیا او هنوز در اندیشه شاگردش به زندگی ادامه می دهد؟ حیات داستان عجیبی است. کاش می توانستم بیشتر بدانم!

عصر هنگام، همکار ویتنامی ام می پرسد: " تو وقتی کهنسال شدی به ایران بازمی گردی؟". قدری مکث می کنم و از پاسخ طفره می روم. او ادامه می دهد: "من وقتی کهنسال شدم به ویتنام باز می گردم. من ویتنام را بیشتر دوست دارم". اندوهی به دلم می نشیند. کاش می توانستم آرزو کنم که من هم روزی به ایران بازگردم. اما نمی شود. پس سکوت می کنم. او نیز دیگر چیزی نمی گوید.

هنگام بازگشتم به خانه، باران شدت گرفته است. چند نفری جلوی در خروجی ساختمان زیر سرپناهی به انتظار آرام شدن باران ایستاده اند. تا به حال چنین باران تندی ندیده ام. به در که میرسم، قدری تامل می کنم سپس به سوی ماشینم که آن دورها پارک شده قدم زنان به راه می افتم.

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

بدبینی

ما ایرانیان در پس هر رویدادی به دنبال دسیسه ای می گردیم. و این ویژگی فرهنگیمان تا حد زیادی در کارهای گروهی ناتوانمان کرده است. چند وقتی بود که به این بدبینی مزمن و دلایل آن فکر می کردم تا امروز رسید.

این روزها خبر دستگیری کاراجیچ خبر داغی است. او در جنگ بالکان فرمانده صرب های بوسنی بود. می گویند حدود هفت هزار و پانصد مرد و پسر بوسنیایی به رهبری او کشته شده اند.

خبر را که می خوانم به آن روزها بازمی گردم. روزهایی که رسانه های ایران، به پشتیبانی از اهداف دیپلماسی کشور، سناریوی نخ نمای جنگ حق و باطل را پی گیری می کردند. آن روزها دانش آموز دبیرستان بودم. اعتقاداتم محکم تر بود و دانشم کمتر. نمی خواستم باور کنم که می شود دین را هم بازیچه کرد. تحت تاثیر تبلیغات رسانه ای، با غمی آمیخته به خشم، در یکی از راهپیمایی های حمایت از مردم بوسنی و انزجار از "همه" شرکت کردم.

سالها گذشت. بحران های مختلفی آمدند و رفتند و مرا درسها آموزاندند. سیاست و سیاستمداران را بیشتر شناختم. و امروز شاید بهتر بدانم که در آن دوران چه گذشته است: عده ای، با هدف ایجاد نسخه دوم بحران خاورمیانه در قلب اروپا، تصمیم گرفته بودند تا جنگ بالکان را ایدئولوژیک کنند. رسانه های داخلی موج مناسب را ایجاد کرده بودند و تمام حسن نیت افرادی مانند من به بازی گرفته شده بود.

و این تنها نمونه ای از صدها نمونه است. آنها که دلبسته تاریخ باستان ایران هستند در سنگ نوشته ها خوانده اند که شاهان به وضوح بین خود و خدایان ارتباط ویژه ای قائل بوده اند. اما برای یافتن مصداق این سخن، چه حاجت به کندوکاو در تاریخ ایران باستان؟ اخیرا شورای شهر تهران پیشنهاد کرده که اگر شهردار رم، خیابانی در این شهر را به "هجده تیر" تغییر نام دهد ما نیز خیابان "ایتالیا" در تهران را به خیابان "شهید ادواردو آنیلی" تغییر نام بدهیم. ببینید واژه "شهید" که زمانی بار ارزشی بسیار مثبتی داشت و به سادگی به ابتدای نامی اضافه نمی شد، چگونه در خدمت مقاصد سیاسی به بازی گرفته شده است. این بازی زشت دستاویز قرار دادن ملت و دیانت، قرن هاست که در آن سرزمین پیروزمندانه تکرار می شود. تو گویی در آن مرز و بوم هیچ چیز با ارزشتر از سیاست نیست. با این وصف، آیا می توانیم مردم خوشبینی باشیم؟

۱۳۸۷ تیر ۲۹, شنبه

سیاست های کودکانه

ایران مدت هاست که رسما توقف غنی سازی را خط قرمز دیپلماسی خود اعلام کرده است. گروه 1+5 باز هم در بسته پیشنهادی جدیدشان توقف غنی سازی را به عنوان شرط توقف تحریم ها گنجانده اند.

خاویر سولانا بسته پیشنهادی گروه "پنج بعلاوه یک" را تقدیم ایران می کند و با نارضایتی از شنیدن همان پاسخ پیشین به اروپا باز میگردد. پس از آن ایران اعلام می کند که این بسته حاوی مطالب قابل اعتنایی است و به زودی پاسخش را برای تهیه کنندگان آن ارسال خواهد کرد. تحلیلگران تصور می کند که ایران در مواضعش تجدید نظر کرده است. چند هفته بعد ایران پاسخ خود را محرمانه برای خاویر سولانا می فرستد. گروه "پنج بعلاوه یک" اشتیاق نشان می دهند. تحلیلگران گمان می برند که شاید ایران در پاسخ خود با توقف چند هفته ای غنی سازی یا توقف آن در طول مذاکرات موافقت کرده باشد. چند روز پیش از آغاز مذاکرات، علنی می شود که ایران در پاسخ خود توقف غنی سازی را رد کرده است. تحلیلگران این بار حدس می زنند که غرب در دیپلماسی خود در برابر ایران تجدید نظر کرده است و حاضر شده علی رغم ادامه روند غنی سازی در ایران با این کشور مذاکره کند.

گروه "پنج بعلاوه یک" آماده مذاکره می شوند. آمریکا که پیشتر از عدم مذاکره با ایران تا توقف غنی سازی گفته بود، برای اعزام نفر سوم دستگاه دیپلماسی خود، جهت حضور در مذاکرات، اعلام تمایل می کند. در همین میان زمزمه هایی به گوش می رسد که از تمایل آمریکا به ایجاد دفتر حافظ منافع خود در ایران حکایت می کنند. مسئولان ایرانی به این تصمیم خوشرویی نشان می دهند و انتظارشان برای دریافت درخواست رسمی را پنهان نمی کنند. آنها در مقابل از تمایل ایران به راه اندازی خطوط مستقیم پروازی بین ایران و آمریکا سخن می گویند. قیمت نفت رو به کاهش می گذارد.

طرفین بر سر میز مذاکره می نشینند. گروه "پنج بعلاوه یک" مانند همیشه درخواست خود از ایران جهت توقف غنی سازی را تکرار می کند. ایران مانند همیشه از این کار امتناع می کند. مذاکره به بن بست می رسد و گروه "پنج بعلاوه یک" به ایران دو هفته مهلت می دهند تا پیش از مواجه شدن با تحریم های شدیدتر غنی سازی را متوقف کند. در پایان، خاویر سولانا می گوید هنوز پاسخ کامل ایران به بسته پیشنهادی را دریافت نکرده و دو طرف توافق می کنند تا مذاکرات را در روزهای آینده از طریق تلفن ادامه دهند.

حتما در بازی های کودکان دیده اید که وقتی کودکی از پذیرش خواسته همبازی هایش طفره می رود آنان به او تا شماره سه مهلت می دهند که حرفشان را گوش کند و می شمارند. و هر قدر به سه نزدیکتر شوند و پاسخی نگیرند شمارش را بیشتر طول می دهند. در نهایت وقتی به سه می رسند و حریف را کماکان در موضع انکار می بینند، چون کاری از دستشان بر نمی آید، سراغ پیشنهاد بهتری می روند.

۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه

آیا پائولو وامدار مولوی است؟

شاید کمتر کسی نام "پائولو کوئلیو"، نویسنده برزیلی، و داستان معروفش "کیمیاگر" را نشنیده باشد. در نگاه نخست، "کیمیاگر" تلاشی برای ارائه عرفان مدرن می نماید. عرفانی که تلاش دارد به شخصیت خرد شده انسان عصر ما اهمیتی درخور بدهد.

آیا به راستی "کیمیاگر" حکایت عرفانی نوین است؟ اگر نظر آقای آرش حجازی را در پایان کتاب "کیمیاگر"، از انتشارات کاروان، نخوانده بودم بی گمان به این پرسش پاسخ مثبت می دادم اما، گویا تامل بیشتری لازم است.

آقای آرش حجازی، داستانی از مثنوی معنوی آورده که پرسش برانگیز است. این داستان، که در دفتر ششم آمده، به شکل غیر قابل انکاری به داستان "کیمیاگر" شبیه است. گویی "کیمیاگر" همان داستان مثنوی است که اندکی صیقل یافته تا به قالب های ادبی زمان ما نزدیک تر شود و به کام خواننده غربی مطبوع تر گردد.

ابتدای داستان مثنوی را برای علاقمندان به پیگیری این موضوع در زیر آورده ام:

حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ می طلبی از یسار به مصر وفا شود....

بود یک میراثی مال و عقار
جمله را خورد و بماند او عور و زار...

۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه

دست پنهان آدام اسمیت

شاید با ایده "دست پنهان" آدام اسمیت، فیلسوف اسکاتلندی قرن هجدهم میلادی، آشنا باشید. آدام اسمیت باور داشت که رقابت آزاد و کوشش برای کسب بیشترین منافع شخصی در نهایت منجر به سعادت جمعی می شود. بر اساس نظر او دخالت های اقتصادی دولت، "مکانیزم های ذاتی بازار آزاد" را مختل می کنند و مانع رسیدن جامعه به بیشترین سعادتمندی می شوند.
اما "دست پنهان"، برخلاف آنچه آدام اسمیت می گفت، همیشه خردمندانه عمل نمی کند. این واقعیت دیرزمانی است که شناخته شده است. به همین دلیل، هیچ ملتی اقتصادش را به امید "مکانیزمهای بازار آزاد" رها نکرده است. با این حال، دولت های معتقد به این ایده تلاش دارند تا مداخلات اقتصادیشان را به کمترین حد ممکن برسانند.
آمریکاییان پیشرو ملت های پایبند به اقتصاد بازار آزاد هستند. آنان که همیشه طرفدار دخالت کمینه دولت در بازار بوده اند، این روزها به سیاست های اقتصادی دولتشان چشم امید دوخته اند. بحران اقتصادی که از حدود دو یا سه سال پیش در آمریکا آغاز شد، هم اکنون به اوج خودش رسیده است. دولتمردان تا امروز از اعلام رکود اقتصادی طفره رفته اند اما، همه به کاهش خرید مصرف کنندگان و رشد بیکاری اعتراف می کنند.
چند روز پیش بانک "ایندی مک"، یکی از معتبرترین بانک های آمریکایی در زمینه اعطای وام مسکن، در آستانه ورشکستگی قرار گرفت. به این ترتیب "بنگاه فدرال بیمه سپرده گذاری" کنترل این بانک را به دست گرفت تا برابر قانون، سپرده های تا سقف یکصد هزار دلار را به سپرده گذاران بازپرداخت نماید. این بنگاه، لیستی از چند ده بانک در معرض خطر دیگر را نیز در دست دارد.
امروز "کریستفر داد"، رئیس کمیته بانکداران آمریکا، انگشت اتهام را به سوی دولتمردان و قانون گذاران آمریکایی گرفته بود. او می گفت آنان باید حدود شش سال پیش در بازار دخالت می کردند تا جلوی پرداخت نوعی وام مسکن که منجر به این بحران شده را بگیرند. یکی از کسانی که بیش از یکصد هزار دلار در بانک "ایندی مک" سپرده گذاری کرده بود در مصاحبه ای رادیویی اعتقاد داشت که سرآخر به پولش خواهد رسید؛ زیرا به دولت آمریکا اطمینان دارد. دولتمردان آمریکایی برای جلوگیری از سقوط دو بانک دیگر که در لبه پرتگاه ورشکستگی قرار دارند وارد عمل شده اند. گزارشگر مالی روزنامه واشنگتن پست در پاسخ به این پرسش که با اینهمه دخالت دولت پس سیاست های بازار آزاد چه می شود؟ می گوید: "اقتصاد را تنها با تئوری های فلسفی نمی شود اداره کرد. اقتصاد سیاه یا سفید نیست بلکه خاکستری است؛ اگر دولت هم اکنون کاری نکند یک فاجعه اقتصادی رخ خواهد داد."
از نگاهی، وضعیت امروز اقتصاد آمریکا یکی از آن اوضاعی است که "دست پنهان" یا کارآیی کافی ندارد یا می خواهد با گذر از مسیر یک فاجعه اقتصادی جامعه را به شرایط بهینه رهنمون شود.
البته این واقعیتی بدیهی است که همیشه تا حدی نظارت دولتی بایستی وجود داشته باشد؛ اما از زاویه ای دیگر هم می شود به این موضوع پرداخت: شاید گاهی "مکانیزم های اقتصادی بازار آزاد" برای تحقق سعادتمندی جامعه در جهت تغییر نظام سیاسی عمل کنند. در این شرایط دولتمردان با عزم راسخ وارد عمل می شوند.