۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

کلیسا



در کوچه پس کوچه های فقیر نشین جنوب شرق شهر هیوستون که پرسه بزنی، در میان بیقوله های مردم، گاهی به کلیسایی می رسی که باشکوه تر از خانه های اطراف است. گویی که انسان برای دور شدن از واقعیت هراسناک پوچی حیات، ناقوس ها را هرچه بالاتر می برد و مناره ها را هرچه فرازتر می سازد؛ شاید که در سایه اسطوره های آنها قدری آرام گیرد و شبانگاهان در خانه محقر خود بیاساید.

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

امشب در هیوستون دمای هوا به شش درجه زیر صفر می رسد. به توصیه مدیریت آپارتمان شیرهای آب گرم را کمی باز گذاشته ایم تا آب گرم جریان داشته باشد و لوله ها گرم بمانند؛ مبادا که آب یخ بزند و لوله را بترکاند. تهویه مطبوع هم یکسره کار می کند.

در اتاق گرم نشسته ام اما، درد بی سرپناهی در سرمای شبانه را زیر پوستم حس می کنم. به فکر بی خانمانهای شهرم. خدا کند که فردا خبرهای بدی برایمان نیاورد.