۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

بدبینی

ما ایرانیان در پس هر رویدادی به دنبال دسیسه ای می گردیم. و این ویژگی فرهنگیمان تا حد زیادی در کارهای گروهی ناتوانمان کرده است. چند وقتی بود که به این بدبینی مزمن و دلایل آن فکر می کردم تا امروز رسید.

این روزها خبر دستگیری کاراجیچ خبر داغی است. او در جنگ بالکان فرمانده صرب های بوسنی بود. می گویند حدود هفت هزار و پانصد مرد و پسر بوسنیایی به رهبری او کشته شده اند.

خبر را که می خوانم به آن روزها بازمی گردم. روزهایی که رسانه های ایران، به پشتیبانی از اهداف دیپلماسی کشور، سناریوی نخ نمای جنگ حق و باطل را پی گیری می کردند. آن روزها دانش آموز دبیرستان بودم. اعتقاداتم محکم تر بود و دانشم کمتر. نمی خواستم باور کنم که می شود دین را هم بازیچه کرد. تحت تاثیر تبلیغات رسانه ای، با غمی آمیخته به خشم، در یکی از راهپیمایی های حمایت از مردم بوسنی و انزجار از "همه" شرکت کردم.

سالها گذشت. بحران های مختلفی آمدند و رفتند و مرا درسها آموزاندند. سیاست و سیاستمداران را بیشتر شناختم. و امروز شاید بهتر بدانم که در آن دوران چه گذشته است: عده ای، با هدف ایجاد نسخه دوم بحران خاورمیانه در قلب اروپا، تصمیم گرفته بودند تا جنگ بالکان را ایدئولوژیک کنند. رسانه های داخلی موج مناسب را ایجاد کرده بودند و تمام حسن نیت افرادی مانند من به بازی گرفته شده بود.

و این تنها نمونه ای از صدها نمونه است. آنها که دلبسته تاریخ باستان ایران هستند در سنگ نوشته ها خوانده اند که شاهان به وضوح بین خود و خدایان ارتباط ویژه ای قائل بوده اند. اما برای یافتن مصداق این سخن، چه حاجت به کندوکاو در تاریخ ایران باستان؟ اخیرا شورای شهر تهران پیشنهاد کرده که اگر شهردار رم، خیابانی در این شهر را به "هجده تیر" تغییر نام دهد ما نیز خیابان "ایتالیا" در تهران را به خیابان "شهید ادواردو آنیلی" تغییر نام بدهیم. ببینید واژه "شهید" که زمانی بار ارزشی بسیار مثبتی داشت و به سادگی به ابتدای نامی اضافه نمی شد، چگونه در خدمت مقاصد سیاسی به بازی گرفته شده است. این بازی زشت دستاویز قرار دادن ملت و دیانت، قرن هاست که در آن سرزمین پیروزمندانه تکرار می شود. تو گویی در آن مرز و بوم هیچ چیز با ارزشتر از سیاست نیست. با این وصف، آیا می توانیم مردم خوشبینی باشیم؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

فرشاد عزیز. من نیز همانند تو وقتی تصاویر کشت و کشتار انسانهای بیگناه بوسنی و هرزگوین رو در روزنامه ها و رسانه ها در آن زمان میدیدم غم فراوانی در من شعله ور و اشک در چشمانم جاری میشد. وقتی گورهای دسته جمعی و اسرای پوست به استخوان چسبیده رو میدیم دلم میخواست تا با هر قدمی یاور آن انسانهای بی پناه باشم. یک نکته برایم در این زمینه بسیار جالب و قابل تامل است و آن اینست که بار کج به منزل نمیرسد، خوبی کنی خوبی درو میکنی بدی کنی بدی درو میکنی، میخوای کارادژیچ باشی، یا هر کسی با هر سیاستی، ممکنه سیاه دلان در مدت کمی بتوانند سر مردم رو گول بزنند ولی درستی آنقدر پاک و بُرنده است که بار کج بدخواهان رو تحت عنوان "چوب خدا صدا نداره" به زیر خواهد اورد و آنان را زمینگیر خواهد نمود مصداق های ان در گذشته و حال بسیارند.