۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبه

کریسمس

امشب اینجا کریسمس را جشن گرفته اند. دو هزار و هشتمین سالگرد تولد مسیح است. پیامبر بخشش و مهربانی. مسیح اهورایی شاید، هیچگاه بر زمین نزیسته باشد. او پاک تر از آن است که زیستگاه ما می طلبد. او تبلور ژرفترین آرزوهای نهاد آدمی برای زیستن در دنیایی پاک از پلیدی ها است. مسیح اسطوره ای شاید، آینه ای باشد رو به روان انسان.

۱۳۸۶ آذر ۱۸, یکشنبه

صبحانه ایرانی

امروز صبحانه ام مفصل بود: نان، پنیر، چای داغ، شیر و عسل. و گل برکات سفره ام: نوای دلنشین - افسانه سرزمین پدری من- کاری از استاد بیژن بیژنی. به نوای کمانچه که رسید، حالم دگرگون شد. گویی چشمه ای از ژرفای وجودم جوشید و پیوندی عمیق هویدا شد. پیوندی با خاک، با میهن، با مادر، پیوندی با من... و چشمانم بارانی شدند.

۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه

طلوع امید

آنهمه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

امروز سر انجام به خانه خودم آمدم تا بیش از دو سال سردرگرمی و تشویش و اضظرابم به نقطه پایان برسد . اکنون که مجالی برای آسودن یافته ام، عمق فرسایشی دو ساله را در تار و پودم حس می کنم.وقتی به عکس دو سال پیشم در پارک ملت،در کنار همکلاسی های دبیرستان، نگاه می کنم؛ حس می کنم از آن زمان ده سال گذشته است. چقدر با فرشادی که در عکس لبخند می زند بیگانه ام!و همه اینها برای رسیدن به رویای آمریکایی بود یا فرار از جهنم ایرانی؟ شاید هر دو.اما امروز که می خواستم زیر کارت تشکر از دوستم تاریخ بزنم نوشتم : دهم آذرماه یکهزار و سیصدو هشتاد و شش.