۱۳۸۶ بهمن ۱۱, پنجشنبه

اختر به سحر شمرده یاد آر

زمستان امسال تهران، سردتر از پیش بود. می گفتند دما به پانزده درجه زیر صفر هم رسید. تهران سفید پوش شد. و من اینجا لذت برف تهران را، لابه لای صفحات وبلاگ جوانان تهرانی می جستم. و در خلال یکی از همین وبگردی ها بود که مطلبی شیرین را در وبلاگ غریبه ای خواندم. گفته بود "خدایا تو این سرمای زمستون به همه یه سرپناه گرم بده که همه بتونیم از این برف لذت ببریم". این جمله ساده و صمیمی، چه ژرفایی را در پس خود داشت! بی اختیار به این همه شعور آفرین گفتم.


چندی پس از آن، با خبر شدم که در آن شب ها، تعدادی از خیابان خواب ها و بی سرپناهان تهران، در گوشه ای از خیابان یخ زده اند. اول باورم نمی شد. یعنی هضم این واقعیت چنان برای ذهنم سخت بود که نمی خواستم باور کنم. اما پذیرفتم. و غم سنگینی بر دلم نشست. خوب می دانم در سرمای زمستان بی سرپناه بودن یعنی چه. خدا را شکر از هر سختی ذره ای چشیده ام. همان اندازه که بدانم اتاق گرم را همراه زندگی به آدم نمی دهند. همان اندازه که بدانم یک سرپناه گرم، در یک شب سرد زمستانی، می تواند نهایت آرزوی یک تن لرزان باشد. همان اندازه که بدانم در آن سرمای شدید، به امید طلوعی دوباره به افق خیره شدن و بی پناه در گوشه ای از خیابان لرزیدن یعنی چه. در آن شب ها، تن هایی در خیابان، تکیه داده به دیواری آجری که بین بستری گرم و سرمایی کشنده فاصله می انداخت، منجمد شدند. شاید می شد بهتر از این بگذرد.

۱۳۸۶ بهمن ۹, سه‌شنبه

یاد باد آن روزگاران یاد باد

امشب در خلوت شیرین شامگاهانم، مطالب پیشین این وبلاگ را مرور کردم. "سهم من از بوسه باد" را. و نظرات گرم و صمیمی شمارا بر حاشیه آن . و دیدم که در این یک سال اخیر، دلمشغولی های روزانه، ناخواسته حال و هوای گذشته ام را بیرنگ کرده اند. دوستان هم دیگر مانند گذشته نمی نویسند. گاه هفته ای می گذرد و اثری از مطلبی جدید نیست. و من که هر روز صبح، پیش از روشن کردن چراغ، کامپیوتر را روشن می کنم ؛ ناراحت می شوم که اینطور اسیر لقمه های نان شده ایم.

بر گروه همکلاسان دبیرستان هم سکوت سنگینی حکمفرماست. بیست و چهارم ژانویه تولد حسین میرزاخانی بود. هیچ کس تبریک نگفت. من هم که روز بیست وششم برایش پیام تبریک فرستادم هیچ پاسخی نگرفتم. امیدوارم هر کجا که هست سلامت باشد.

از گروه همکلاسان که دست شسته ام. از همان اوایل هم مشخص بود که با تنوع افکار و سلایقی که داریم نمی توانیم حتی سه ماه یکبار هم دور هم جمع شویم. اما به این حلقه سیصد و شصت درجه ای هنوز امیدوارم. اگرچه روز به روز کم توان تر و ساکت تر می شود.

۱۳۸۶ بهمن ۷, یکشنبه

چند پرسش:

اول: نژاد آریایی چه برتری بر سایر نژادهای بشر دارد؟

دوم: چه کسانی در طول تاریخ حامی ایده برتری نژاد آریایی بوده اند؟

سوم: آیا ایرانیان از نظر نژادی آریایی خالص محسوب می شوند؟

چهارم: تا به حال چند مرتبه شنیده اید یک ایرانی به اینکه از "نژاد پاک آریایی" است افتخار کند یا بگوید "خون پاک آریایی" در رگهایش جریان دارد؟

پنجم: آیا اعتقاد به برتری نژادی از نشانه های نژاد پرستی نیست؟

۱۳۸۶ دی ۲۳, یکشنبه

پل سبز


بزرگراههایی که از میان زیستگاههای طبیعی می گذرند، آنها را چند تکه می کنند و بین گونه های جانوری دو سوی خود فاصله می اندازند. یکی از نقدهایی که به بزرگراه تهران-شمال وارد شده نیز به همین مشکل اشاره می کند.


دو هفته پیش، در موزه علوم طبیعی هیوستون، تصویری از پلی در کشور کانادا دیدم به نام "پل سبز".این پل دو سوی یک بزرگراه را برای عبور جانوران به هم متصل می کند. برای عبور گونه های جانوری که از مواجه شدن با سروصدای بزرگراه یا سایر جانوران واهمه دارند نیز در این محل زیرگذری ساخته خواهد شد.


پارک یادبود*، پارک طبیعی بزرگی است که تقریبا در وسط شهر هیوستون واقع شده است. به ناچار، خیابان هایی عریض با سرعت ترافیک زیاد، این پارک را به چند بخش تقسیم کرده اند. این هفته متوجه شدم که مسئولان این پارک نیز طرح ساخت چنین پل ها و زیرگذرهایی را در دست دارند. گویا این راه حل، در حال فراگیر شدن است.


تصویر بالا، پلی که در کشور کانادا ساخته شده را نشان می دهد. با پوزش از اینکه کیفیت این تصویر مناسب نیست. اشکال از ماست لطفا به گیرنده های خود دست نزنید!


* Memorial Park