۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

عدالت و توسعه

در زمانی نه چندان دور، وقتی که بلوک شرق تازه فروپاشیده بود و یافتن راهی برای توسعه کشورهای جدا شده از آن چالش پیش روی اندیشمندان جهان بود، متن مصاحبه ای با پوپر را خواندم. او اعتقاد داشت که نخستین گام در راه توسعه این کشورها می بایست ایجاد قوه قضاییه ای مستقل، کارآمد و عدالت گستر باشد. اگر بپذیریم که عدالت و قانونمداری ستون فقرات توسعه یافتگی هستند، به ناچار در نبود نهادِ پاسدارِ حسنِ اجرایِ قانون و گسترنده عدالت، هرگونه تلاشی برای توسعه یافتگی بی نتیجه می ماند.

از دیگر سو، بند دهم اعلامیه حقوق بشر، دسترسی به قوه قضاییه کارآمد را در ردیف حقوق اساسی انسانها قرار می دهد. مانا نیستانی در وبسایت رادیو زمانه ، آفت این بند از اعلامیه حقوق بشر را به زیبایی نمایش داده است.




برای دیدن سایر کاریکاتورها می توانید به آدرس زیر مراجعه کنید:

۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

میراث کهنه

این خصلت ایرانیان است که وقتی روزگار برایشان سخت می گیرد و از راه علاج نا امید می شوند، در خلوتشان دست به دامان شعر می شوند. امشب، حال دیگری دارم. همه گلایه هایم شاید، در این نوای کهنه نادر گلچین خلاصه شوند.


۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

دنیای مدرن ما

هر روز برای اندکی آرامش رنجها می کشیم و سرآخر هیچکس آسوده نیست. گویی در سفر از زندگی سنتی به دنیای مدرن چیزی را فراموش کرده ایم. چیزی از جنس ذوق دیدن دانه های تازه رُسته گندمزار یا بازیگوشی گوساله نوپای گلّه ای در دشت.

دیگر کشاورزی و دامپروری هم مانند گذشته نیست. در مزرعه های جدید، گیاهان آویخته به سقف گلخانه را می بینی که ریشه در مایعی مغذی دارند. و در دامداری ها، تنها سر حیوانات را می بینی که از لا به لای میله های آهنی سلول های تنگشان بیرون آمده اند تا کاه و ینجه را همراه با پودر آنتی بیوتیک و هورمون های تسریع کننده رشد ببلعند. همه چیز به شکل هولناکی به دانش آغشته شده است.

در آزمایشگاههای صنعتی، نطفه حیوانات را به شکل دلخواه می بندند. حیوان در اسارت به دنیا می آید. در سلول آهنی اش، هم رشد می کند و هم بهره می دهد تا سرانجام سلاخی شود. برای حیوان بیچاره ارزشی بیشتر از یک کارخانه بیولوژیک قایل نیستیم. چند روز پیش مجری برنامه ای رادیویی بدون کمترین احساسی می گفت در آمریکا سالیانه ده میلیارد حیوان سلاخی می شود. و من با خودم فکر می کردم سیصد میلیون انسان با وجدانی آسوده، سالیانه ده میلیارد حیوان را در اسارت پرورش می دهند تا بکشند و ببلعند. آیا زندگی از این دهشتناکتر هم می شود؟

سینما

در گوشه و کنار شهر، سالن هایی بزرگ و تاریک با صندلی هایی به هم فشرده، همچون کندوهایی، زنبورانِ کارگرِ خسته از کار روزانه را به انتظار نشسته اند. آدم های خسته و دلزده از زندگی، می آیند و در کندوی دلخواهشان می نشینند تا در تاریکی آن، آسوده از نگاه دیگران، زندگی را آنچنان که می پسندند ببینند.

چراغ ها که روشن می شوند، می بینیشان که با دلخوری و تنبلی از جا برمی خیزند. زیرا که آن بیرون، زندگی با چهره ای عبوس به انتظارشان است.

۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

ماده هشتم اعلامیه حقوق بشر

آقای مانا نیستانی اخیرا سلسله کاریکاتورهایی را با موضوع بندهای اعلامیه حقوق بشر در وبسایت رادیو زمانه منتشر می کنند. این یکی از بقیه برایم جالب تر بود.




برای دیدن سایر کاریکاتورها می توانید به آدرس زیر مراجعه کنید:

ساقی بیا، که یار ز رخ پرده برگرفت

امروز از رادیو زمانه با خبر شدم که آقای دکتر علی فردوسی، مدیر گروه تاریخ دانشگاه نتردام کالیفرنیا، بصورت اتفاقی نسخه ای سالم از اشعار حافظ، که در زمان حیات خود حافظ نگاشته شده بوده، را در دانشگاه آکسفورد یافته اند .

برای مطالعه مصاحبه خانم مینو صابری با دکتر علی فردوسی می توانید به آدرس زیر مراجعه کنید:

غربت به قلم ابراهیم نبوی

... هر جا که شهری بزرگ و دنیایی مدرن است، غربت مثل هوا در شهر حضوری دائمی دارد. در شهرهای جهانی که آدم‌ها در آن همدیگر را گم می‌کنند و آشنایی‌ها را وامی گذارند و به میان آدم‌هایی می‌روند که هیچ‌کدام‌شان را نمی‌شناسند. چشم‌ها همدیگر را می‌بینند، اما گویی در پس هیچ نگاهی نشانی از آشنایی نیست.

دنیای امروز دنیای انسان بیگانه است. انسان‌هایی که بی‌آن‌که تصمیم گرفته باشند، از آشنایی‌های معصومانه و ساده‌دلانه زندگی ساده پیشین به غربت و بیگانگی دنیای مدرن پرتاب می‌شوند، پرتاب می‌‌شوند به خیابان‌های شلوغ شهر بیگانه.

خانه‌های گرم و کوچک را از دست می‌دهند و چشم را که باز می‌کنند در محاصره همهمه‌ی آدم‌ها و صدای دیوانه‌وار ماشین‌هایی هستند که می‌گذرند.

می‌گذرند و می‌روند و باز هم آدم‌هایی تازه می‌آیند و می‌روند، بیگانه‌هایی تازه، با چشم‌هایی که تو را نمی‌شناسد، که نمی‌شناسی‌شان.

هر چه خیره می‌‌شوی گویی در دنیایی دیگر رها شده‌‌ای. و تو از دل انبوه بیگانگان شاید بگریزی تا به خانه گرم گذشته‌ات بازگردی، بی‌فایده است.

وقتی به شهر کودکی‌ات رسیدی آنجا نیز هیچ‌کسی منتظر تو نیست ...

۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

نخستین سخنرانی یک رییس جمهور

... به جهان اسلام [می گوییم]: ما به دنبال راهی رو به جلو هستیم که بر شالوده منافع و احترام دوجانبه بنا شده باشد....

... به آن [گروه از] رهبران دنیا که مجال می طلبند تا بذر درگیری بکارند، یا غرب را مقصر مشکلات جامعه شان بیانگارند [می گوییم]: بدانید که مردم، شما را با توانمندیتان درآبادگری، و نه ویرانگری، محک می زنند...

...شاید چالش های پیش روی ما جدید باشند. شاید ابزارهایمان برای رویارویی با این چالش ها نوین باشند، اما ارزشهایی که موفقیتمان پشت گرم از آنهاست، یعنی سخت کوشی و راستگویی، شهامت و انصاف، بردباری و کنجکاوی، وفاداری و میهن پرستی همگی کهنه اما درست هستند. این ارزشها، محرک پیشرفت ما در طول تاریخ بوده اند...

...این معنی آزادی و آیین ماست: اینکه مردان و زنان و کودکانی از هر نژاد و آیین می توانند برای جشن در این مکان باشکوه گرد هم آیند. اینکه مردی که، کمتر از شصت سال پیش شاید پدرش را در رستورانی محلی راه نداده بودند، امروز پیش روی شما ایستاده تا مقدس ترین سوگند را بر زبان آورد...

... به ملت هایی که مانند خودمان در وفور نسبی نعمت هستند می گوییم: دیگر نمی شود نسبت به رنج های آنسوی مرزهایمان بی تفاوت باشیم. و نمی توانیم منابع دنیا را بدون توجه به پیامدهایش مصرف کنیم. زیرا دنیا تغییر کرده و ما نیز باید با آن تغییر کنیم....

... می دانیم که میراث چهل تکه ما نقطه ضعف ما نیست؛ بلکه نقطه قوت ماست. ما ملتی متشکل از مسیحیان، مسلمانان، یهودیان، هندوها و بی دینان هستیم. ما با زبان ها و فرهنگ های گوناگون شکل گرفته ایم و از چهارگوشه جهان گرد هم آمده ایم. ما مزه تلخ جنگ داخلی و تبعیض نژادی را چشیده ایم و از [خاکستر] آن قوی تر و متحدتر برخواسته ایم...

... ما به شکلی مسئولانه عراق را به مردمش خواهیم سپرد. و صلحی که در افغانستان به دشواری به دست آمده را تثبیت خواهیم کرد. برای کاهش تهدید هسته ای [جهان]، با همراهی دوستان قدیمی و دشمنان سابق، به شکلی خستگی ناپذیر تلاش خواهیم نمود...

... این بحران [اقتصادی] یادآورمان شد که در نبود چشمی مراقب، بازار از کنترل خارج خواهد شد. و کامیابی ملتی که تنها منافع مرفهینش را می بیند دیری نمی پاید...

... پرسش [سیاسی] امروز ما بزرگی یا کوچکی دولت نیست، بلکه کارکرد دولت است. [پرسش این است که آیا دولت] اشتغال با دستمزد کافی، [بیمه درمانیِ] در حد استطاعت و بازنشستگیِ با منزلت را برای خانواده ها تامین می کند؟

... ما برای پشتیبانی از تجارتمان و گسترش ارتباطاتمان، راه، پل، شبکه برق و خطوط دیجیتال خواهیم ساخت. دانش را به جایگاه شایسته اش در جامعه مان بازخواهیم گرداند و تکنولوژی را برای بهبود کیفیت و کاهش هزینه خدمات پزشکی بکار خواهیم برد. ما خورشید و باد و خاک را برای تامین سوخت خودروهایمان و چرخاندن چرخ کارخانه هایمان به کار خواهیم گرفت. و مدرسه ها، کالج ها و دانشگاههایمان را با نیازهای عصر نو متناسب خواهیم کرد. همه اینها را می توانیم انجام دهیم و انجام خواهیم داد...

۱۳۸۷ دی ۳۰, دوشنبه

ای کاش فریادرسی بود!

تازه با وبلاگش آشنا شده ام. یادداشت هایش، که رگه هایی از غم دارند، را گاهی می خوانم. امروز هم به وبلاگش سرکی کشیدم و در نهایت تعجب مطلبی را خواندم که تمام نشانه های یک افسردگی هراس آور را داشت. با عجله با دوستی تماس گرفتم تا جویای احوالش شود و قدری کمکش کند. او پذیرفت و گفت: اینجا خیلی ها در سکوت به این حال و روز افتاده اند. اما تو تنها صدای این یکی را شنیده ای.

نمی دانم این نظر تا چه اندازه درست است. اما خشم و عصبیت و بی حوصلگی شدیدی که امروز در ایران بیداد می کند شاید تاییدی بر درستی ادعای او باشد. گویا جامعه ما در حال فروریختن در خودش است. ای کاش فریادرسی بود!

۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

بیاموزیم

دوستی می گفت: به جای درس گرفتن از اشتباهات خودمان، بهتر است از اشتباهات دیگران درس بگیریم.

به نظر من از فاجعه غزه این درس را می توان گرفت: حواسمان جمع باشد که تاوان اشتباهات سیاستمداران را مردم می پردازند.

۱۳۸۷ دی ۱۵, یکشنبه

اندکی صبر، سحر نزدیک است!

هندوها مسجد بابری را تخریب کردند.
مسلمانان افغانی مجسمه تاریخی بودا را تخریب کردند.
تعدادی از شیعیان پاکستان دهها نفر را در شهر بمبئی کشتند.
حمله های موشکی حماس به شهرهای اسراییل چندین کشته بر جا گذاشت.
آمار کشته شدگان حمله اسراییل به غزه از چهارصد نفر گذشت.
در اتفاقی نادر، حمله ای انتحاری در بلوچستان ایران چندین کشته از نیروهای انتظامی برجا گذاشت.
امروز زنی عراقی، با منفجر کردن خود در جمع شیعیان عزادار امام حسین، چهل نفر از جمله شانزده ایرانی را کشت.
تعدادی از ایرانیان در فرودگاههای تهران تجمع کرده اند تا مقدمات سفرشان به نوار غزه جهت انجام حملات انتحاری فراهم شود.

۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه

آدمک

تا وقتی حرکتی نکرده و سخنی نگفته به سختی در می بیابی که او یک ماشین است. یک مجری فرامین که تنها صفرها و یک ها را می شناسد. حتی آنقدرها جدید نیست که منطق "فازی" را درک کند و فضای خاکستری بین صفر و یک را ببیند. از ظاهرش که بگذریم تنها در یک نقطه با انسانها اشتراک دارد: منفعت طلبی.

از بین تمام فرمان هایی که به او می رسند تنها در جهت آنهایی حرکت می کند که منفعت بیشتری به او می رسانند. اکنون یکی از این فرامین به او رسیده است. به راه افتاده و فارغ از هر اندیشه ای تخریب می کند و پیش می رود. نه به پشت سر می نگرد و نه به پیش رو. تنها فرمان را اجرا می کند. زیرا این ساده ترین راه کسب منفعت است. چهره و پیکرش مانند "ترمیناتور" نیستند؛ اما رفتارش با "ترمیناتور" تفاوتی ندارد. آنچنان بی مهابا و چشم بسته می رود که فرمانده هراسان می شود و فرمان ایست می دهد. او می ایستد. خاموش و بی حرکت. از رفتارش شرمسار نیست. چرا شرمسار باشد؟ مگر او بیش از یک ماشین است؟