۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

سفرنامه

تابستان گذشته فرصتی فراهم شد تا به ایالت های شرقی آمریکا سفر کنم و بخشی از دیدنی های آنها راببینم. حاصل این سفر ده روزه ساده، تجربه ای آموزنده و به یادماندنی شد. پس از سفر، هر از گاهی چند سطری از خاطراتم را نوشتم. کارِ نوشتن را روز ششم دسامبر به پایان رساندم. پس از آن، هرگاه فرصتی دست داد و حال و هوایی بود، یادداشت هایم را بازخوانی و اصلاح کردم. آن کار نیز امروز به پایان رسید. حاصل این تلاش چند ماهه اما، اصلاحات بیشتری را می طلبد.


بنا دارم تا حین بازخوانی دوباره، به تدریج خاطراتم را در این وبلاگ با دیگران به اشتراک بگذارم تا بخوانند و نظر بدهند. هر یادداشت جدید را به یک یا دو پاراگراف محدود خواهم کرد تا از حدود الزامات یک وبلاگ فراتر نرود.

حضور همگان را در این سرای مجازی ، با ثبت نظر و یا بی آن، مبارک می دانم. اگر یادداشتی را خواندید و کم و کاستی در آن دیدید، بدانید که مشتاق شنیدن نقد هایتان هستم. نقدهایی که ممکن است از یادآوری غلطی املایی شروع شوند و به نارسا بودن سبک نگارش یا بی محتوا دانستن کل سفرنامه برسند.

کار را از نخستین روز سال نو میلادی آغاز خواهم کرد.

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

Pledge of Allegiance

رویای دیرینه ام امروز فرا رسید.
هفدهم نوامبر سال دوهزار و ده میلادی، صبحگاهان، در دادگاهی رسمی، در حالی که دست راستم را به نشانه سوگند خوردن بالا نگاه داشته بودم سوگند یاد کردم:

که به طور کامل وفاداری و وابستگی ام را به کشوری که تا به حال شهروند آن بوده ام ترک می کنم.
که از قانون اساسی ایالات متحده آمریکا وسایر قوانین این کشور پشتیبانی کرده و در برابر دشمنان داخلی و خارجی از آن دفاع می کنم.
که به قانون اساسی ایالات متحده آمریکا وسایر قوانین این کشور وفاداری و ایمان راستین دارم.
که هرگاه قانون الزام کرد برای ایالات متحده آمریکا سلاح به دست می گیرم.
که هرگاه قانون الزام کرد برای ارتش ایالات متحده آمریکا خدمات غیرجنگی انجام می دهم.
که هرگاه قانون الزام کرد برای جامعه آمریکا خدمات مدنی فراهم می نمایم.

و به این ترتیب شهروندی آمریکایی شدم.

کسی پرسید: چه حسی داری؟
پاسخم شعری از Irving Berlin است:

GOD BLESS AMERICA

While the storm clouds gather far across the sea,
Let us swear allegiance to a land that's free,
Let us all be grateful for a land so fair,
As we raise our voices in a solemn prayer.
God Bless America,
Land that I love.
Stand beside her, and guide her
Through the night with a light from above.
From the mountains, to the prairies,
To the oceans, white with foam
God bless America, My home sweet home
God bless America, My home sweet home.



۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

من از قوم بنی اسرائیل نیستم

تفاوت من با قوم بنی اسرائیل این است که آنها از خوردن عدس خسته شدند، اما من، پس از سه سال عدس خوردن، هنوز از آن خسته نشده ام. شاید به این خاطر که سهم آنها از طرف خدا می آمد، اما من سهمم را خودم از فروشگاه نزدیک خانه ام می خرم.

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

آفرینش

و ما شما را نیافریدیم پیش از آنکه شما ما را بیافرینید
و در این سخن نشانه هاست برای آنانکه اندیشه می کنند.

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

کلیسا



در کوچه پس کوچه های فقیر نشین جنوب شرق شهر هیوستون که پرسه بزنی، در میان بیقوله های مردم، گاهی به کلیسایی می رسی که باشکوه تر از خانه های اطراف است. گویی که انسان برای دور شدن از واقعیت هراسناک پوچی حیات، ناقوس ها را هرچه بالاتر می برد و مناره ها را هرچه فرازتر می سازد؛ شاید که در سایه اسطوره های آنها قدری آرام گیرد و شبانگاهان در خانه محقر خود بیاساید.

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

امشب در هیوستون دمای هوا به شش درجه زیر صفر می رسد. به توصیه مدیریت آپارتمان شیرهای آب گرم را کمی باز گذاشته ایم تا آب گرم جریان داشته باشد و لوله ها گرم بمانند؛ مبادا که آب یخ بزند و لوله را بترکاند. تهویه مطبوع هم یکسره کار می کند.

در اتاق گرم نشسته ام اما، درد بی سرپناهی در سرمای شبانه را زیر پوستم حس می کنم. به فکر بی خانمانهای شهرم. خدا کند که فردا خبرهای بدی برایمان نیاورد.