۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

دنیای مدرن ما

هر روز برای اندکی آرامش رنجها می کشیم و سرآخر هیچکس آسوده نیست. گویی در سفر از زندگی سنتی به دنیای مدرن چیزی را فراموش کرده ایم. چیزی از جنس ذوق دیدن دانه های تازه رُسته گندمزار یا بازیگوشی گوساله نوپای گلّه ای در دشت.

دیگر کشاورزی و دامپروری هم مانند گذشته نیست. در مزرعه های جدید، گیاهان آویخته به سقف گلخانه را می بینی که ریشه در مایعی مغذی دارند. و در دامداری ها، تنها سر حیوانات را می بینی که از لا به لای میله های آهنی سلول های تنگشان بیرون آمده اند تا کاه و ینجه را همراه با پودر آنتی بیوتیک و هورمون های تسریع کننده رشد ببلعند. همه چیز به شکل هولناکی به دانش آغشته شده است.

در آزمایشگاههای صنعتی، نطفه حیوانات را به شکل دلخواه می بندند. حیوان در اسارت به دنیا می آید. در سلول آهنی اش، هم رشد می کند و هم بهره می دهد تا سرانجام سلاخی شود. برای حیوان بیچاره ارزشی بیشتر از یک کارخانه بیولوژیک قایل نیستیم. چند روز پیش مجری برنامه ای رادیویی بدون کمترین احساسی می گفت در آمریکا سالیانه ده میلیارد حیوان سلاخی می شود. و من با خودم فکر می کردم سیصد میلیون انسان با وجدانی آسوده، سالیانه ده میلیارد حیوان را در اسارت پرورش می دهند تا بکشند و ببلعند. آیا زندگی از این دهشتناکتر هم می شود؟

۱ نظر:

مهرداد گفت...

میگم معلومه از طرفدارای سرسخت محیط زیستی ها!!! ولی واقعیتش اینه که بشر در مقام جستجوی دانش بهتر و سریعتر با خدای خودش اخت میگیره.(حضرت عیسی)