۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

شام آخر

ساعت چهار بامداد روز یازدهم آوریل، گوشه دنجی از فرودگاه بین المللی تهران، روی مرز گذشته و آینده، به انتظار پرواز نشسته ام. از سویی دلتنگ همه خاطراتی هستم که فرشادِ امروز را ساخته اند و از دیگر سو، مشتاق همه راههایی که شاید به فرشادِ بهتری برسانندم.

آواز محسن نامجو به یادم می آید؛ آنجا که می خواند:
دست بردار از این میکده سر به سری
پای بگذار به اون راهی که فقط فکر کنی بهتری
که فقط فکر کنی بهتری

۱ نظر:

مهرداد گفت...

فرشاد جان. به آینده فکر کن چون از قفس رهیدی. آینده ما تازه این است که چگونه میتوان از قفس رهید!